خاکستری ها

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 137
بازدید کل : 50811
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




 
دیوانـــــــــــــــــه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم...

تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
  امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم

                                                                  آشفته ام...زیبایی ات باشد برای بعد
                                                               من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم
از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
  اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم

                                                                 می خندم و آیینه می گرید به حال من
                                                               دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم

      در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم

                                          

                                             « علیرضا بدیع»





جدیــــــدسال من!!!!

ای دگرگون گر دل ها و دیده ها
ای گرداننده ی چرخ روزان و شبان
ای بهبودبخش روزگار مردمان و زمین
کامم را به بهروزی و بختیاری بگردان 
...

 

 


پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, توسط fataneh



•ิ.• خسته ام •ิ.•

از زندگی ، از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

 

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

 

دلخسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آه ... کزین حصار دل آزار خسته ام

 

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

 

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

 

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام

« محمد علی بهمنی»





آه از ندانم کاریـــــــــــــــت ای چرخ بازیگر !

ک عمر جان کندم میان خون و خاکستر
من نامه بر بین تو بودم با کسی دیگر
طاقت نمی آوردم اما نامه می بردم
از او به تو ..از تو به او.. مرداد .. شهریور
پاییز شد با خود نشستم نقشه ایی چیدم
می خواستم غافل شوید از حال همدیگر
با زیرکی تقلید کردم دست خطش را
یک کاغذ عین کاغذ او کندم از دفتر
او می نوشت : آغوش تو پایان تنهایی است
تغییر می دادم : که از تو خسته ام دیگر
او می نوشت : اینجا هوا شرجی است غم دارد
تغییر می دادم : هوا خوب است در بندر
او می نوشت : ای کاش امشب پیش هم بودیم ...
تغییر می دادم : که از این عاشقی بگذر ...
باید ببخشی نامه هایت را که می خواندم
در جوی می انداختم با چشمهایی تر
با خود گمان کردم که حالا سهم من هستی
از مرده ریگ این جهان بی در و پیکر
آن نقشه باید بین آنها را به هم می زد
اما به یک احساس فوق العاده شد منجر :
آن مرد با دلشوره یک شب ساک خود را بست
ول کرد کار و بار خود را آمد از بندر
دیدید هم را بینتان سوتفاهم بود ؛
آن هم به زودی برطرف شد بی پدرمادر
با خنده حل شد آن کدورت های طولانی
این بین و بس من بودم و یک حس شرم آور
شاید اگر در نامه ها دستی نمی بردم
آن عشق با دوری به پایان می رسید آخر
رفتی دوچرخه گوشه ی انباریم پوسید
آه از ندانم کاریت ای چرخ بازیگر !
شاید تمام آن چه گفتم خواب بود اما
من مرده ام در خویش ...بیدارم نکن مادر

ــــــــــــــ احسان افشاری / تیر ۹۳ــــــــــــــ





برای لحظه ای مرد باش...

 هم وطن من... برادر من

زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید
جای شماره به او امنیت بدهید

او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !

بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس

بیایید فارغ از جنسیت...
کمی هم مــَــرد باشیم !!
 

 


دو شنبه 2 تير 1393برچسب:مرد باش, مرد,اهمیت,دختر,باران,ماشین,معرفت,امنیت, توسط fataneh



باختی!!!!

 مه گرفته است آیینه چشمانت را....چرا!
بازیست دیگر    خودت گفتی     و من مثل همیشه باور کردم      و بهترین نقش خود را ایفا کردم
فقط مشکل آنجا بود که مهره هایت را در برابرم بد چینده بودی
چند ضربه کوچک انگار کارساز بود برایت!؟!


پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط fataneh



آتش

نفرین برتو
بدان.... تو مانند کبریتی شدی که تلاش در آتش دادن تکه های سوخته یک کاغذ دارد
دیر آمدی                قبل تو آمد آتشم زد و رفت                    ومن خاکستر .....                         من آتش بگیر نیستم 

style="color: rgb(153, 51, 102);">   برو!!!!

 


پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط fataneh



هیچ کس نمی آید!!!!

 

غمگین نباش شاعر

این روزها می گذرد!

این عطر آشنا، دور می شود روزی از مشام تو

این آشنای دور!

محو می شود روزی از میان عاشقانه های تو

"باور کن هیچ چیز و هیچ کس نمی ماند،

هیچ کس نمی آید"
.
.
.

"تو می مانی و سایه ات بر سرخی زمین

من می مانم و سبزی این برگ های خیس"
F.J

پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:پاییز, زردی برگ,برگ زدر,تنها,می آید,غمگین,عطر آشنا, توسط fataneh



دو در یک!!!!

من ریزه کاری‌های بارانم
در سرنوشتی خیس می‌مانم

 

دیگر درونم یخ نمی‌بندی
بهمن‌ترین ماه زمستانم

 

رفتی که من یخچال قطبی را
در آتش دوزخ برقصانم

 

رفتی که جای شال در سرما
چشم از گناهانت بپوشانم

 

ای چشم‌های قهوه قاجاری
بیرون بزن از قعر فنجانم

 

 



ادامه مطلب




خاموش!!!!!

در این چهار شنبه آخر سالی دیگر

این هیاهو   این شادی ها   این ولوله

سکوت درونم را می شکند

خاموش باشید

سررشته نوایش دارد می گریزد از دستانم

خاموش باشید....

«S4»

 

 

 


سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:حاموش,نوا,4, توسط fataneh



جوون مرگ

 

یه دفعه از چه فصلی سبز شدی که تو احساس ِ من قدم بزنی
یه خیابون شدم که گهگاهی
یکمی واسه من قدم بزنی
یه خیابون شدم که خستگیهام که سرم تو موج ِ دامن ِ تو
اگه دستم نمیرسه به خودت
مست بشم از عبور کردنت
مث ِ پس کوچه های ِ پاییزم ریه هام خش خشن پر از برگن
سن و سالی نداره رابطه مون
اکثر ِ عاشقا جوون مرگن

مث ِ پس کوچه های ِ پاییزم ریه هام خش خشن پر از برگن

سن و سالی نداره رابطه مون
اکثر ِ عاشقا جوون مرگن
.
.
.
اونقدر راه رفتی روی ِ تنم تا به راه رفتنت دچار شدم
یه خیابون ِ خلوت ِ عاشق
فکر کردم که لاله زار شدم
سنگ فرشم حریص ِ بارونم مث ِ ابر ِ بهار درکم کن
باشه روزی یه بار ردشو ازم
باشه روزی یه بار ترکم کن

مث ِ پس کوچه های ِ پاییزم ریه هام خش خشن پر از برگن

سن و سالی نداره رابطه مون
اکثر ِ عاشقا جوون مرگن

اکثر ِ عاشقا جوون مرگن
.
.
.
 

رستاک/جوون مرگ





یادش به خیر....

دبستان رفته میداند چه یارب هاست با طفلان
چـو در اخبــار مـی گـوینـد ...بـرف احتمـالی را
 

محمد سهرابی


شنبه 24 اسفند 1392برچسب:برف,دبستان,یاد,اخبار,محمد سهرابی,سهرابی, توسط fataneh



εїз Ƹ̴Ӂ̴Ʒ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ بی قرار εїз Ƹ̴Ӂ̴Ʒ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
گفتـی «شـکار گـیرم»
                                     رفتـی شـکار گـشتـی
گفتـی «قـرار یـابـم»
                                     خود بی قـرار گـشتـی

            «مولانا»


شنبه 24 اسفند 1392برچسب:گفت,شکار,تنها,بی او,عاشقانه,زیبا,تنها,عشق,love, توسط fataneh



بانو

 

  زیبای من ،عروس ِ قشنگ ِ شمالها 
ای انـتـهای خـوب ِ همه احتمالـها
تا از خطوط ِ ممتد ِ چشمان ِ من روی
پـر می شود تمام ِ شبم از سئوالها
حوای با مرام ِ منی مـی شناسمت
می چینم از خیالِ تو سیب ِ محالها
از سایه سار آیه ی ِ رحمت رسیده ای
از یک طلوع ِ ریخته در زیـر ِ شالها
رویای کهکشانی من در تو گم شده
ای دامن ِ تو کوچه ی آهو خصالها
بالای گونه های تو فانوس ِ بندری
پیراهنت قصیده ای از پـرتـقـالها
دلواپسم بـرای شما نـازنین ِ مـن
می تـرسم از نگاه ِ سیاه ِ شغالها
بانو زمین بـرای شما آفـریده شد
تا پر شود به شوق ِ تو تقویم ِ سالها

                                                             علي سعادتخواني

                                                                                                  

 

 

 





مرده...

فکر کنم که مرده ام من

موهایم دیگر بلند نمی شود

پلکهایم نمی پرد

قلبم تیر نمی کشد

دلم شور نمی زند...

 

...


جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, توسط fataneh



someone lik you

I heard that your settled down

شنیدم که یه جایی رو واسه موندن پیدا کردی

That you found a girl and your married now

اینکه با دختری آشنا شدی و حالا دیگه با هم ازدواج کردین

I heard that your dreams came true

شنیدم رویاهات به حقیقت پیوستن

Guess she gave you things I didn’t give to you

حدس میزنم چیزایی رو بهت داده که من هیچوقت بهت ندادم

 Old friend, why are you so shy

دوست قدیمی، چرا انقدر خجالت میکشی؟

It ain’t like you to hold back or hide from the lie

اصلا بهت نمیاد بخوای عقب بکشی یا از دروغ مخفی شی

I hate to turn up out of the blue uninvited

متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، سرزده و ناگهانی وارد بشم

But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it

اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیرکنم

I hoped you’d see my face & that you’d be reminded

امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…

That for me, it isn’t over

این پایان کاره من نیست

Nevermind, I’ll find someone like you

اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too

من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said

منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah.

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

You’d know how the time flies.

باید میدونستی زمان چطور میگذره

Only yesterday was the time of our lives.

همین دیروز بود که شروع به زندگی کردیم

We were born and raised in a summery haze.

پا به این دنیا گذاشتیم و در یک غبار تابستانی رشد کردیم

Bound by the surprise of our glory days.

که با شکوه و حیرت روزهای زندگیمونه آمیخته شده

I hate to turn up out of the blue uninvited,

متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، سرزده و ناگهانی وارد بشم

But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it.

اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیر هم کنم

I hoped you’d see my face & that you’d be reminded,

امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…

That for me, it isn’t over yet.

این پایان کاره من نیست

Nevermind, I’ll find someone like you

اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too

من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said

منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

Nothing compares, no worries or cares.

هیچ چیز قابل قیاسی،.نگران کننده ای یا چیزی که بخوای مراقبش باشی دیگه نیست

Regret’s and mistakes they’re memories made.

اشتباهات و پشیمونی ها، اینا ساخته های ذهنن

؟Who would have known how bittersweet this would taste

کی میتونست بفهمه که چطور میتونه انقدر تلخ و شیرین(ترکیبی از شادی و غم) باشه

Nevermind, I’ll find someone like you

اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too

من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said

منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

Nevermind, I’ll find someone like you

اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too

من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said

منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah

یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

 

 


پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:عادله,adele,someone lik you,lمتن آهنگ,تموم, توسط fataneh



♪♫♪هم مرگ♪♫♪

 

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
.لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم.
لیلی مپسند این همه نابود شوم
.

لیلی بنشین،سینه و سر آوردم.
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
.

مجنونم و خون در دهنم می رقصد.
دستان جنون در دهنم می رقصد
.

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی.
بگذاری ام و باز فراموش کنی
.

                                                                             « علیرضا آذر  »

3

tomor3 دکلمه علیرضا آذر   تومور 3



ادامه مطلب

پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:لیلی,عشق,علیرضا آذر,هم مرگ,درد, گریه, توسط fataneh



✖✖ دل درد ✖✖

دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام
                                                                           و تو
                                             ته هيـچـکدام نـبـودی...!

 

فال قهوه | آیکافی | iCoff.ee


پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:قهوه,تو,نبودی, نیستی, تنها,تلخ, توسط fataneh



دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے مـَن ...
دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے مـَن ...

 

مـَرد یـَعـنـے تـِکـیـﮧ گـآهـے اَمـن
یـَعـنـے بـوسـﮧ اے اَز روے دوست دآشتـَن ، بــِدون ِاَنـدَکـے شـَرم!
دَر ذِهـن زَنـآنـﮧے مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے کـوه بـودَن .. پـُر اَز سـِخـآوَت ، پـُر اَز حـَیـآے مـَردآنـﮧ
دَر کـِنـآر ِ ایـن اُبـُهـَت ، لـوس شـُدَن ـهـآے کـودَکـآنـﮧ ! :)
دَر ذِهن ِ زَنـآنـﮧے خـوش ـبـیـن مـَن ...
مـَرد یـَعـنـے دوست مـےـدآرَمـِت ، تـو هـَر لـَحـظـﮧ بـآ مـَنـے!
تـو مـَردے ..
مـَن بـے تـو بـآ تـَمـآم آفـَریـنـِش بـےگـآنـﮧاَم!
کـآفـےـست دَست ِ رَد بــِزَنـے!
مـےـرَوَم پـے زِنـدِگـے اَم ، بـَرآے آرآمـِشَت
تـآ بــِدآنـے چــِقـَدر مـُحـتـَرَم َـست ایـن آسـآیــِشـَت ...
 




تلخ...

 

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.

 


شنبه 28 دی 1392برچسب:, توسط fataneh



رفتنت ماندنی ست!

گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ،
مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ،
و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ،
مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ،
رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !





دور و نزدیک

درگـیر تـردیـدم میـان راه و بیـراهـم
گاهی تو را می خواهم و گاهی نمی خواهم

از دور مثل. ای سر سخت و مغرورم
افسوس از نزدیک ، اما کوهی از کاهم

اعظم سعادتمند

 





آوخ ازین زمانه كه هر دوست دشمن است

آه كدام آینه بر دامن من است؟



هم از تو در گریزم و هم از تو ناگزیر

دامن به دست دارم و دستم به دامن است



چشمم به هرم اشك دلت نرم كرد و این

تاثیر آه گوشه نشینان در آهن است



گفتم به اشك؟ بر مژه ام ردَ اشك نیست

تسبیحْ پاره ای ست كه در بند سوزن است



كنكاش كن دلیل جوان مرگی اش چه بود؟

این گل جز این كه خون هزارش به گردن است



تفكیك كن به چشم من اغیار و یار را

چشمم به انتخاب تو ای عشق روشن است

علیرضا بدیع

 

 



ادامه مطلب

جمعه 6 دی 1392برچسب:, توسط fataneh



دل تنگ
من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها...
تهی از موج و سراب...

دورتر از رفقا...
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من دلم تنگ خودم گشته و بس...!
دلتنگ




تبعید

_ کجاست کاهن دربار؟ خواب بد دیدم
که در عروسی اموات، قند ساییدم
که روز تاجگذاری م تخت و تاجم رفت
که دستمایه ی اندوه شد شب عیدم


چه پادشاه نگون بخت و بی کفایتی ام
که دست اجنبی افتاده ملک جاویدم


تو سرزمین منی! ای کسی که دشمن و دوست
به جبر از تن تو کرده اند تبعیدم

دلم به دست تو افتاد - زود دانستم-
دل تو پیش کسی بود - دیر فهمیدم-


تویی که غیرت مردانه ی مرا دیدی
چرا تلاش نکردی برای تردیدم؟

در این شب ابدی کورسوی عقل کجاست؟
سر دو راهی ام و بین ماه و خورشیدم...

 

علیرضا بدیع/ شجره نامه ی یک جن


چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, توسط fataneh



گل های رنج

بی خشم و خروش

تو را خواهم نواخت

چون قصابی که قربانی اش را نه از روی عداوت مثله کرده باشد

چون موسی که دریا را دو پاره کرد بی آن که بغضی از او به دل داشته باشد

 

در من

کویری ست ترک خورده

که سیراب شدنش به دست خودش بسته است و به چشم تو

_ای تمایل لبالب از امید من_

تو را به گریه وا می دارم

تا خودت فرو بنشانی

آتشکده ای را که دلم بر پا کرده ای

 

این که بر گونه ات فرو می غلتد

اشک نمک سوده ی تو نیست

بغض فرو خورده ی من است که چون زورقی سر به هوا

به پیش می راند آرام

بر رودخانه ای منتهی به آبشاری سر به زیر

 

این که بر گونه ات فرو می غلتد

اشک نمک سوده ی تو نیست

آرزوهای دل مرده ی من است

که سیاه مست از پستوی میکده دویده است به بازار

تا به طبل عداوت بکوبد

 

من اما

آن نغمه ی ناکوکم

که سمفونی الهی را به مضحکه ای بدل کرده است

وصله ای ناجورم من

به پوستین خداوندی!

 

بذله گویی بد طینت با من است

که از طعن و طعنه اش

مارگزیده ای را مانم!

 

زیر زبانم ببری ست که به اشتباه محکوم به اعدام شده است

آی اگر دهان به نعره باز کنم!

 

در سینه ام آتشفشانی دارم خاموش

 

در رگ من سمی سیاه گرم رفت و آمد است

از آن گونه که قاتلی سیاه پوش هر روز به خانه ی کشته اش می رود و هر بار نا امید باز می گردد!

آیینه ای بدشگونم

که پتیاره ای هر شب خود را در آن پیرتر یافته باشد!

 

زخمی دوستانه ام از خنجری عمیق

نقش پنج انگشتم بر گونه ای معصوم

آن چرخ شکنجه ام که آخر بار خودش را نشخوار کرده باشد

 

اعدامی و سرجوخه

هر دو منم!

 

آنک قلب من

قبرستانی ست با اشباحی سرگردان

از دل متروکه ام مپرسید که ضیافت خون آشام هاست

 

شاید قرن ها پیش نجیب زاده ای بوده ام

محکوم به لبخندهای ابدی

اینک اما اگر دهان به لبخند باز کنم

چشم از جهان فرو خواهم بست

چنین که خسته ام...

 

شعر: شارل بودلر

ترجمه: علیرضا بدیع


چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:گل, قبرستان, تنها, درد و دل, علیرضا بدیع, تنها, دل پر, توسط fataneh



کاش می شد...

کاش می شد

انگشتان را تا ته در حلق فرو برد

و دلتنگی را بالا آورد


دو شنبه 26 تير 1391برچسب:دلتنگی,انگشت, توسط fataneh



یادت

اندکی از یادت را

 پنهان کرده ام

زیر فرش!

 برای روز مبادا  ...


دو شنبه 26 تير 1391برچسب:یادت,مبادا,روز مبادا,زیر فرش, توسط fataneh



تکرار

هر روز تكراريست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند...!!!


دو شنبه 26 تير 1391برچسب:گنجشک,شلوغ,صبح,ساده,تکرار,هر روز, توسط fataneh



نترس

نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..


دو شنبه 26 تير 1391برچسب:ترس,نترس,هجوم,تنهایی, من, توسط fataneh



خواهی ... نخواهی

                                                           نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم
                          و نه به فرداهایی که "شاید" بیایی ...
 می خواهم امروز را زندگی کنم ...
                      


                               

 

                             خواستی باش ... نخواستی نباش!

 


دو شنبه 26 تير 1391برچسب:خواهی,باش,نباش,شاید,زندگی,امروز,دیروز, توسط fataneh



نا تمام

همه چیز باتو شروع شـد
    
                            امـا ...
                 
                                     هیچ چیز بدون تو ، تمام نمی شود
                    

                                                            حتی همین دلتنگی های بیهوده من ... !

 

آپلود

 


یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط fataneh



نگاه سرد تو...

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست

                   این شقایق با نگاهی سرد پرپر میشود

 

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/98525363497756060810.jpg


سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط fataneh



فروغ فرخزاد

من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم

و مغز من هنوز

لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را

مصلوب کرده بودند.

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند.

وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا


سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط fataneh



پنجره...

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

سرشار می کنــــــــــــــد
و می شود از آنجـــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد

یک پنجره برای من کافیــســـت

 

 


جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط fataneh



دکتر شریعتی

 


من هم در این شهر غریبم

طوفانی نیز من را آواره کرده

مرا نیز در این بی آشیانی خویش شریک کنید

من نیز جون شما آسیانی ندارم

من نیز مرغ سرزمین گمشده ای هستم

پرستوی مسافری هستم


جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط fataneh



نوروزتون مبارک

باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطره های باران طلایی رنگند

از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی . . .

 

 


دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:سال نو,تبریک,عید,باران,نوروز,پاک,قطره, توسط fataneh



دستان آهنی


صدایی که از جیب پالتوی من می آید از آن هیچ موبایل نداشته ای نیست
 

دستان نیمه آهنی من است که دارد از فرط بی کسی زنگ می زند...

 

 

 


چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, توسط fataneh



قصه

این قصه...


از ابتدا به سر آمده بود


فقط این میان کلاغی آواره شد !!!


چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, توسط fataneh



سیب سرخم

فراموش شده ام...

 

                  مثل سیب هاى باغ...

 

                                   تنها زمانى من رابه یاد خواهى آورد...


                                                                           که دستى غریب براى چیدن من بلند شده باشد…

 

سیب سرخ


چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, توسط fataneh