خاکستری ها

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




 
تبعید

_ کجاست کاهن دربار؟ خواب بد دیدم
که در عروسی اموات، قند ساییدم
که روز تاجگذاری م تخت و تاجم رفت
که دستمایه ی اندوه شد شب عیدم


چه پادشاه نگون بخت و بی کفایتی ام
که دست اجنبی افتاده ملک جاویدم


تو سرزمین منی! ای کسی که دشمن و دوست
به جبر از تن تو کرده اند تبعیدم

دلم به دست تو افتاد - زود دانستم-
دل تو پیش کسی بود - دیر فهمیدم-


تویی که غیرت مردانه ی مرا دیدی
چرا تلاش نکردی برای تردیدم؟

در این شب ابدی کورسوی عقل کجاست؟
سر دو راهی ام و بین ماه و خورشیدم...

 

علیرضا بدیع/ شجره نامه ی یک جن


چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, توسط fataneh



گل های رنج

بی خشم و خروش

تو را خواهم نواخت

چون قصابی که قربانی اش را نه از روی عداوت مثله کرده باشد

چون موسی که دریا را دو پاره کرد بی آن که بغضی از او به دل داشته باشد

 

در من

کویری ست ترک خورده

که سیراب شدنش به دست خودش بسته است و به چشم تو

_ای تمایل لبالب از امید من_

تو را به گریه وا می دارم

تا خودت فرو بنشانی

آتشکده ای را که دلم بر پا کرده ای

 

این که بر گونه ات فرو می غلتد

اشک نمک سوده ی تو نیست

بغض فرو خورده ی من است که چون زورقی سر به هوا

به پیش می راند آرام

بر رودخانه ای منتهی به آبشاری سر به زیر

 

این که بر گونه ات فرو می غلتد

اشک نمک سوده ی تو نیست

آرزوهای دل مرده ی من است

که سیاه مست از پستوی میکده دویده است به بازار

تا به طبل عداوت بکوبد

 

من اما

آن نغمه ی ناکوکم

که سمفونی الهی را به مضحکه ای بدل کرده است

وصله ای ناجورم من

به پوستین خداوندی!

 

بذله گویی بد طینت با من است

که از طعن و طعنه اش

مارگزیده ای را مانم!

 

زیر زبانم ببری ست که به اشتباه محکوم به اعدام شده است

آی اگر دهان به نعره باز کنم!

 

در سینه ام آتشفشانی دارم خاموش

 

در رگ من سمی سیاه گرم رفت و آمد است

از آن گونه که قاتلی سیاه پوش هر روز به خانه ی کشته اش می رود و هر بار نا امید باز می گردد!

آیینه ای بدشگونم

که پتیاره ای هر شب خود را در آن پیرتر یافته باشد!

 

زخمی دوستانه ام از خنجری عمیق

نقش پنج انگشتم بر گونه ای معصوم

آن چرخ شکنجه ام که آخر بار خودش را نشخوار کرده باشد

 

اعدامی و سرجوخه

هر دو منم!

 

آنک قلب من

قبرستانی ست با اشباحی سرگردان

از دل متروکه ام مپرسید که ضیافت خون آشام هاست

 

شاید قرن ها پیش نجیب زاده ای بوده ام

محکوم به لبخندهای ابدی

اینک اما اگر دهان به لبخند باز کنم

چشم از جهان فرو خواهم بست

چنین که خسته ام...

 

شعر: شارل بودلر

ترجمه: علیرضا بدیع


چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:گل, قبرستان, تنها, درد و دل, علیرضا بدیع, تنها, دل پر, توسط fataneh